‏نمایش پست‌ها با برچسب دری وری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب دری وری. نمایش همه پست‌ها

من و کوله پشتی ام

رفته بودم سفر یه روزه کن ، کن سلقون نه ها ، کن تو فرانسه خونه که اومدم قبلش یه چند ساعتی رو علاف خرید کوله پشتی بودم ، یعنی الان پنج شش ماه هست که دنبال یه کوله پشتی ام و پیدا نمی کنم ! رو کوله پشتی خیلی حساسم ، یعنی کوله پشتی هم از چیزایی هست که روش حساسم ، مثلا موبایل ، جاکلیدی ، فندک ، جامدادی و کوله پشتی چیزایی هستند که خیلی برام مهم هستند ، اینا چیزایی هست که همیشه دنبالم هستند و دلم می خواد چیزی باشند که خیلی دوستشون داشته باشم و باهاشون بتونم رابطه برقرار کنم . 
این کوله پشتی رو مالزی خریدم ، تو همون شلوغی های سال ۸۸ رفته بودم لندن اصلا هم بنا نبود کوله بخرم از دفتر تلویزیون اومده بودم بیرون و کلی پوشه و کاغذ و اینا دستم بود رفتم اولین فروشگاه و این کوله رو خریدم ، شبش با یه دوستی قرار داشتم ، بعد سالها قرار بود ببینمش ، نشسته بودیم و حرف میزدیم سیگار دستم آتشش افتاد رو کوله پشتی و یه قسمتش سوخت و سوراخ شد ، اون شب ، شب خوبی بود هربار که سوراخ رو کوله رو می دیدم یاد اون شب می افتادم ، اینجوری شد که این کوله پشتی برام موندگار شد !
حالا اما یادگاریهای روی کوله خیلی زیاد شده ، از لندن گرفته تا مالزی و قطر و بانکوک ، از مکه تا بغداد و حلب ، احساس می کنم کوله ام پر درده باید بگذارمش استراحت کنه ...

تابستان


آدم زمستان نیستم !
آدم تابستان هستم ، نمی دونم شاید چون مردادی ام !
شاید هم ماجرایش چیز دیگری است .
اما همیشه خدا نیمه  سرد سال که هوا ابر و باد و باران و برف هست خوب نیستم و چه بسا تلخ تلخم و حوصله هیچ کس رو هم ندارم .
به فروردین و اردی بهشت که میرسیم یخ درون من هم انگار آب می شود و کم کم خوش اخلاق می شوم و حوصله خودم و آدمهای اطرافم رو پیدا می کنم ، هی روزها کش میاد و کش میاد و من هی خوش اخلاقتر می شوم .
بهار و تابستان من خوب بلدم رفاقت کنم !
آره من آدم تابستانم و همیشه قسمت روشن و آمیخته به لذت زندگی ای هم تابستان بوده و همه اتفاقهای مهم زندگی ام هم تو همین تابستان دوست داشتنی شکل گرفته .
همیشه هر کتاب قطور و کلفتی که پستم می خورد با خودم میگم خوب اینو این تابستون می خونم! همه کارهای مهم زندگی ام رو همیشه میگذارم برای تابستون که مثلا آره امسال تابستون فلان کارو می کنم فلان جارو میرم ببینم چه خبره ....
آره من تابستانو دوس دارم حالا حتا اگه هیچ کدوم از آرزوهای زمستونی ام رو تو تابستان انجام ندم ولی همینجوری دوستش دارم .

مسابقه چهار جوابی


اين سخن از کيست؟ :
"مردم وظيفه ي خود را بهتر از هر کسي مي دانند."
1.     رهبری
2.    سید محمد خاتمی
3.    مهندس موسوی
4.     روابط عمومي شرکت واحد اتوبوسراني تهران و حومه!  

به برندگان به قید قرعه یک عدد ساعت با آرم شبکه تهران اهدا می شود پاسخ خود را به آدرس تهران صندوق پستی ارسال نمائید .

وبلاگ جالبی داری به من هم سر بزن

تعریف از خود نباشه بدون هیچگونه محدودیتی به تعدادی جوان خجسته دل و دائم آن لاین  (الزاما" خانم و ترجیحا" مجرد) جهت copy/paste نمودن متن زیر در کامنتدانی ِ ملت نیازمندیم :




سلام.... جالب بود !
پیتی کو پیتی کو پیتی کو !!
بیا عزیزم برات اسب فرستادم بدون نیاز به بنزین و کارت سوخت و بدون خرابی راحت راحت بیا به وبلاگ من سر بزن راستی یادم رفت بگم اسبی رو که فرستادم نجیبه زود میرسونتت به وبلاگم  فقط عزیزم دیر نکنی که من خیلی حساسم و  نگرانت میشم


بازم یادم رفت بگم آذوقه سفر تم گذاشتم که تو راه سر گرم باشی بدو بیا


{گل} {گل} {گل} {بوس} {بوس} {گل}


{بوس} {گل} {بوس} {بوس} {گل} {گل}{بوس}


.....
 
ضمنا با حقوق مکفی و بیمه بدنه و این حرفها !
 
پی نوشت :
کامنتهای رو اعصاب ملت

مهر و تسبیح رسید

تعریف از خود نباشه امروز تو یه مرکز خرید بودم دیدم یه مغازه اش خالیه دقیقا طبقه دوم ، و نبش بود جاش خدا بود



با خودم فکر کردم يکی بره اونجا تسبيح و دعا و مهر و از این برچسب دعاها با عطرهای شابدوالعظیمی بفروشه توش !


یهو دیدی مد شد کارش گرفت ...

تشنه فرانسوی

تعریف از خود نباشه ولی دیروز جلو سینما یه خانمه اومد با یه بسته قرص شروع کرد فرانسوی صحبت کردن کفم برید گفتم ای ول فقط توایران نیست از این گداها داره و این شیوه در خارج از کشور هم هست ! خلاصه کلی حال کردم اومدم بهش پول بدم بخاطر زنده کردن خاطره گداهای ایران که یکهوطرف تا پول رو دید  شاکی شد گفتم چرا؟ به انگلیسی گفت آب دارید میخوام قرص بخورم !
 وای از خجالت مردم ها کلی ضایع شدم!

من اعتراف می کنم پس هستم

من خیلی ها را از بارکد روی مچشان ميشناسم
همون جائی که خط خودکشی هنوز مونده
آره من سالهاست سعی کرده ام اثر روی مچش رو که اعتقد داره من باور کنم جای سوختگی هست را ناديده بگيرم..
من اعتراف ميکنم لايه اوزون را برای دو نفس عميق، هوای تازه،از عمد سوراخ کرده ام.
من چهار روز است فهميده ام که همه آدمها خيلی وقت پيش ها مرده اند.
من اتفاقی کشف کرده ام که خيلی وقت پيش ها يک جوجه تيغی بوده ام.
من از ديشب مثل گربه های توی کوچه پرواز ميکنم نه راست راستش اینه من قرنهاست مثل گربه های توی کوچه پرواز ميکنم.
من اعتراف می کنم عاشق خودم شدم ، ولی نميدونم عشقم به خودم حقيقيه يا فقط ميخوام از خودم سو استفاده کنم..
من اعتراف می کنم گند تر از خودم در بعضی موارد خاص سراغ ندارم و در بعضی موارد هم ماهتر از من وجود ندارد ...

زندگی

دارم روی یه عکس کار می کنم
هربار که گند می زنم با خیال راحت آندو می کنم
وسط کار یکهو پاز می کنم و میرم وبگردی دوباره میام اف هشت رو می گیرم و همه کارامومی بینم
توش که می مونم و گیج می شوم کنترل شیفت رو میگیرم با اف ده بهم یه سری پیشنهاد میده
اوم بعضیاش معرکه هست
دوباره شروع می کنم و با خیال راحت میرم جلو تا اینکه دوباره پاز می کنم و نگاه می کنم به این همه دکمه روی کیبورد نگاه می کنم و می گم
زندگی من خیلی دکمه کم داره

فریب و لذت

دخترها را -همه دخترها را -بايد در نوزده سالگي -و نه زودتر و ديرتر -فريب داد
و جهاني ساخت از مادرهاي تنهاي بيست و پنج ساله
بعد نشست سر فرصت معني لذت را توي تمام فرهنگ لغت ها با ذغال سیاه كرد


پ.ن: و دنيايی ساخت که حتی از مال استاد هاکسلی نحيف هم قشنگ تر باشد

طالع بینی چینی

در طالع من نوشته شده روزي ير جهان حکومت خواهم کرد و تاريخ دانان و پيشگويان را آتش ميزنم و زنها را به دو دسته "ميخوامش" و "نميخوامش" تقسيم ميکنم و دست آخر در تهران دور و بر هفت تير، پيکان قهوه‌ای گل زده ای من را زير ميکند
به اینجای طالع بینی ام که می رسم آخرين تصوراتم آدمهای پارادوکسيکالی هستند که ميتوانند توی ساعتهای خط خطی عصر جمعه،دست بزنند و مال هم شوند و از همه مهمتر اینکه وقتی خاکم ميکنند هنوز گردنم درد میگیرد و خون دماغم بند نيامده

اتفاق

چه خبر شده؟
پسرهای مو بلند و دخترهای کچل ، گداهای الکی خوش و مايه دارهای فيلسوف ، تیپيکال های عجيب و غريب و عجيب و غريب های تیپيکال همه یا عاشق شده اند یا روشنفکر و یا فیلسوف ؟
همین دیروز جماعتی را دیدم که بحثهای فلسفی را با قرمه سبزی تلاوت می فرمودند و عشق را با با قالی پلو با ماهیچه اشتباه گرفته بودند و سیاست را عین لوبیا پلو داشتند می بلعیدند
تازه دیروز دختری را دیدم که مثل بلبل بیانیه سیاسی می خواند و حظ میکرد نه جدی چه خبر شده؟

ققنوس

جدیدنا دوست قدیمی ای را کشف کرده ام که چيزی شبيه ققنوس است.ميتواند 500 سال پشت سر هم درباره پيش پا افتاده ترين مساله ممکن حرف بزند و وقتی فکر ميکنی همه چيز تمام شده مساله پيش پا افتاده تری پيدا کند.

بچه ها مواظب باشید

دنيا وبلاگ سکسی بزرگی است که هيچوقت بروز نمیشه و قبل از اينکه اين را بفهمی تمام کليک هايت را خرجش کرده ای و غرق شده ای. سوخت و سوز هم بارها گفته ام که ندارد... پس بچه ها مواظب باشید

خدا

من اگر خدا باشم یا مشاورش هر شب تا نزديک صبح سرنوشت های شما را دستکاری ميکردم، تازشم اگر بعضی شبها قاط می زدم و یا مثلامست میکردم...مسئوليت بد شانسی های شما را به عهده ميگرفتم

۴۳

كجا مي روی؟
با تو هستم
ای رانده حتی از آينه
ای خسته حتي از خودت
كجای اين همه رفتن
راهی به آرزوهای آدمی يافتی؟
كجای اين همه نشستن
جايی برای ماندن ديدی؟