درجواب دوست


دانیال عزیز !
از دیروز که نامه‌ات را خواندم علیرغم تمام شلوغکاری و حرف زدن و وراجی‌های اداری‌ام سکوت عجیبی در وجودم لانه کرده و تمام وقت را به تو و حرف‌هایت فکر می‌کردم .
امشب نیز برای چندمین بار در حالی که ساک سفر می‌بندم حرف‌هایت را خواندم و خواندم و چقدر دلم برای تو و آن خانه دوست داشتنی‌ات که کم کم دارد می‌شود خانه سه نفری تنگ شده ، دلم برای فیلم دیدنهای شبانه و آن  همه چیزهای خوشمزه روی میزتان تنگ شده .
گفته بودی باید به تو و به خودم قول بدهم و احساس کردم اینجوری بهتر می‌شود جواب نامه‌ات را داد ، اینجوری خودم هم هر وقت که اینجا می‌آیم مدام چشمم به قولم می‌افتد و دیگر بهانه‌ای هم برای فراموشی‌اش ندارم .
برایم از عشق ,امید و دوست داشتن و زندگی نوشته بودی و ازسرخی «خون کشتگان دل » زیبا نوشته بودی و من مثل همیشه هیچ چیز ندارم در پاسخ تو بگویم الا اینکه رضایم به رضای دوست، برایم دعا کن که سخت بدان محتاجم.
قربان تو-امیر فرشاد. 

باور...

اول هر ماه یعنی آی وی آی جی !
یعنی 
عادتی که درد دارد
دردی که تاول دارد
تاولی که نفس نفس دارد
و باز درد
نه اینطوری نمی شود
با کورتون شاید آرام شوی اما سرباز فراموش نکن که جنگ تمام نمی شود
تنها تو دیرتر باورت خواهد شد...

مرگ رابطه



دنیاس دیگه باید باور کرد که رابطه‌ های انسانی هم عمر مفیدی دارند درست مثل باطری چراغ قوه ، مثل ماشین لباسشویی و مثل اون گلوله که البته اون برد مفید داره!.
در این دنیا خوشبختانه یا متاسفانه اونقدر  رابطه ها و داستان‌های عاشقانه با ریاکاری و احساسات‌ گرایی و دروغ قرو قاطی شده که همه باورشون شده که فقط این عشق است که هرگز نمی‌میرد، و البت که عشق واقعی اما نه دوست من، عشق هم می‌ میرد!...
 یک باره احساس می‌کنی رو دست خوردی شدید ، یکهو یه اتفاقی می افته مثل گردنه سلفچکان که اونجاست که معلوم میشه ماشینت چند مرده حلاجه ، خلوص دوستی و عشق هم معلوم میشه ، یکهو تو یک گرفتاری می افتی بین مرگ و زندگی و از کسی که تا دیروز میگفت جون و مالم فدات می بینی که جن شد و تو بسم الله ! یکهو می بینی دلت تنگ دیگه نمی‌شود، نبودش ناراحتت نمی کنه ، صداش برات دل آویز نیست ...
 همیشه هم اسمش هرزگی نیست، گاهی اوقات واقعا همه چیز تمام می‌شود. تمام می‌شود.
 جوری هم تمام می‌شود که انگار هرگز نبوده است.
پایان