زمان بی انتها


توی هواپیما که بودم داشتم «بگذارید میترا بخوابد »را می‌خواندم اصلانمی دانم که چه شد که  فکرم داشت سعی می‌کرد « جنگ آخر زمان » را بیاد بیاورد . ربطش را نفهمیدم شاید به خاطر این روزهای خاکستری باشد و اسم آن کتاب ، نمی‌دانم و اصلاً نمی‌دانستم چطور یادش افتاده ، بی آن که هیچ وقت علاقه ای آنچنانی داشته باشم به «ارگاس» با آن ادا در آوردن‌های کلاسیکش که هیچ ربطی به سورئالیست های ادعایی‌اش هم ندارد !   اما من داشتم می‌خواندم که : "ماریا با اندکی تمسخر زمزمه می‌کند عشق خالص ...اما فکرم درگیر داستان آنتونیو  و سرهنگ مدیروس بود!
کتاب را بستم و نشستم خودم با خودم حرف زدم که واقعاً  داستان زمان و امتداد فکرها ، آدم‌ها ، سرو صداهایی که این روزها در اطرافم هست به کجا می‌رسد ؟
 دوستی دارم در فیس‌بوک از روز حصر آن دو تن نشسته است و هر روز دارد می شمار ۱  ، ۵۰ ، ۲۰۰ تا همین چند روز پیش که شمارشش رسیده بود به ۲۸۵ ! حتماً پیش خودش فکر می‌کند که در این روزگار فراموشی باید بشمارد تا به زمان خودش برسد ، تا وقتش برسد حتماً او هم مثل خیلی‌های دیگر اعتقاد دارد هر چیزی زمان خودشو می طلبه بعد یاد صحبت‌های یک آخوندی افتادم که ده یازده سالم بود که  تو مراسم ختم یکی از فامیل‌ها بالای منبر گفت:« اون دنیا ، دنیای بی زمانه» و من همیشه پیش خودم فکر می‌کردم یعنی چطوری میشه که یه دنیایی باشه که زمان نداشته باشه ؟
هنوزم که با خودم فکر می‌کنم می‌بینم  اصلاً نمی شه حتی تصورش کرد ...
آره ! عجیب چیزیه این زندگی ، زمان ، روزا و ساعتا



[1] بگذارید میترا بخوابد – کامران محمدی – نشر چشمه ۱۳۹۰
[2] جنگ آخر زمان – ماریو ارگاس یوسا 


کوچه ای که بن بست شده !


کوچه راه باریکه‌ای است که در مناطق شهری معمولاً بین یا پشت ساختمان‌ها قرار دارد، در شهرها یا شهرک‌های قدیمی اروپا، کوچه‌ها اغلب به جامانده از شبکهٔ خیابانی سده‌های میانه هستند، و یا دنبالهٔ یک راه یا پیاده‌روی باستانی در یک مجموعهٔ شهری می‌باشند در تهران قدیم کوچه‌ها و گذرها اصلی‌ترین معابر ارتباطی بودند و امروز نیز در تهران کوچه‌ها گرچه در بسیاری از موارد تعریض شده و تبدیل به خیابان‌های ارتباطی شده‌اند اما هنوز نقش مهمی را ایفا می‌کنند.
اما بُن‌بَست خیابان یا کوچه‌ای است که تنها از یک سو راه ورود و خروج دارد و ته آن بسته است و راه دررو ندارد. در کاربرد زبان به هر شرایط یا حالتی که راه باز و دررو از آن وجود نداشته باشد نیز بن‌بست گفته می‌شود.
در قدیم کوچه‌های بن‌بست را کوچه ناگذارده نیز می‌گفتند و کوچه‌های غیر بن‌بست را گذارده می‌نامیدند.
کوچه یا معبر بن‌بستی که در انتهای آن محل مخصوصی برای دور زدن وسایل نقلیه در نظر گرفته شده باشد را بُن‌گَرد نیز می‌گویند. این نوع بن‌بست‌ها بیشتر در اروپا و شهرسازی آمریکا استفاده می‌شود.
در شهرسازی نوین، از بن‌گردها برای کاستن از سرعت خودروها در مناطق مسکونی استفاده می‌شود.
اما در تهران مدتی است که «کوچه اختر» نه تنها تبدیل به یک بن بست شده است بلکه ورودی آن نیز کاملاً مسدود شده، هیچ مسئولی تاکنون در این باره توضیحی نداده است!

نامه


عربی را از آن وقتی که یادم می‌آید دوست داشتم دوران دبیرستان عربی‌ام بد نبود و بعدش هم که گذرم به حوزه افتاد و اولین چیزی را که باید می‌خواندیم جامع المقدمات بود، صرف و نحو و تجزیه وتجوید و البته که تجوید لغة مصدر من جوّد تجويداً والاسم منه الجودة ضدّ الرداءة يقال جوّد فلان في كذا اذا فعل ذلك جيّداً وأتى به على الوجه الحسن!
بعدها هم که یک سال و اندی به بیروت رفتم و رفته رفته عربی‌ام خوب شد و لذت می‌بردم از این زبان و خلاصه اِنّی رأیتُ دَهراً مِن هجرکَ القیامة.
عربی زبان قوی‌ای هست و ظرافت‌ها و زیبائی‌های عجیبی دارد و از همه مهم‌تر به نظر من البته شاید آهنگ خاصی دارد فراز و فرودهای زیبا و خلاصه زبان دوست داشتنی‌ای هست.
حالا که چی؟ که اینکه نامجو جان بعد از مدت‌ها امشب من را بردی به آن دوران و باز یادم افتاد چه شیرین و چه زیباست این زبان عربی ...
گوش کنید و شما هم لذت ببرید :