سالی گذشت و خاطره شد


یکسال گذشت !
و به این فکر می کنم که تو که یکسال را خاطره کردی
خودت هم در یکی از همین سالها خاطره می شوی
سال نو مبارک 

زرگنده



زندگی توی این شهر مگر لذتی ندارد که دور و برش هی خالی و خالی تر می شود؟
 هر روز بیشتر می شود تعداد رفقایی که می آیند ببینند آسمان کجای دنیا آبی تر است ، زندگی کجا نه قشنگ تر که تنها کمی امن تر است ؟
چه شده است کوچه پس کوچه های کودکی ام ؟

روز زن و زنی که نیست!




زن‌ها زود پیر می شن می دونید چرا؟ چون عروسک‌بازی‌شون هم جدیه!روی عمرشون حساب می شه. از دو سالگی مادرن، بعد مادر برادرشون می شن، بعد مادر شوهرشون می شن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خوان...
یکی از این زن‌ها که خیلی زود زود زن شد دختر خورشید بود!
هفده سالش بود نه با ناز و نعمت بزرگ شده بود نه  زرق و برق شهرهای درندشتی مثل تهران رو دیده بود، دختر کوه و خورشید بود، دختر کرمانشاه اما دلی داشت دریایی و زود زود زن شد و از درد و رنج و غمی که در دل هم‌جنس‌های اوست نوشت.
روستا به روستا و کوه به کوه می‌رفت و با ذوق و شوق زن‌های کردستان را با حق و حقوقشان آشنا می‌کرد، سال پیش ۸مارس او آرزو داشت که یه روز خوب میاد، و از کوچه خودشان «بامداد» تا کل خیابان خانه‌شان را شکلات پخش کرده بود و به همه می‌گفت که امروز «روز زن» است! ...
اون روز خوب میاد اما بهاره در بهار رفت و رفت ...