تو ایران چه خبره داداش ؟

آقا و خانمی که شما باشید ! خدائیش وضعیت ایران این روزها خیلی با حال شده ! رفتم بالاترین دیدم یکی از بحث های داغ خبر بازداشت آقای عبدالله شهبازی هست اومدم درباره اش بنویسم تا معروف بشم دیدم ای وای آزاد شد !! بی انصافها نکردند حدااقل یه ذره بیشتر نگهش دارند تا چهار تا مصاحبه ای چیزی پیرامون این بابا بشه هم عبدالله جون یه حالی بهش داده بشه و هم اینکه این روزنامه نگاران و رادیو تلویزیون داران اینور آب از لوس آنجلس گرفته تا واشنگتن و لندن و چک و آمستردام یه حالی بکنند و دلی از عزا در بیارند و مردم بشینند پای این رادیو تلویزیونها و با پدر مادر و همسایه ها و اینکه مثلا عبدالله در جوانی چه کرده و بعد در نوجوانی کجا دوچرخه سواری یاد گرفته و اینکه اصلا ایشون با یاسر عرفات دوست بوده ؟ مرحوم آیه الله نائینی کاشانی وقتی که داشتند تو یه اتاق تک و تنها به ایشون حرف می زدند بفهمیم چه گفتند یا از همه مهمتر اینکه چرا مانباید بدونیم اسم معلم ادبیات دوران دبیرستان ایشون چه بوده ؟ ؟ خلاصه حیف زود ایشون آزاد شدند .

بگذریم ! اما عزیزان شهر بد جوری شلوغ است من نمیدونم چرا اینجوری شده اما به قول معروف سگ صاحبشو نمیشناسه ، نگاه کنید مثلا یادتونه چند وقت پیش هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی گیس و گیس کشی داشتند و این به اون بد و بیراه می گفت و اون به این ! هاشمی نامه محرمانه خمینی رو فاش می کرد و محسن رضایی می گفت نه اون مقصره ؟ یادتونه ؟ خوب حالا به این عکس نگاه کنید که حاج محسن رضایی و حاج اکبر هاشمی چند هفته پیش با هم رفته بودند مکه و مدینه و جای شما خالی چه حال و هولی هم کرده بودند ؟ خنده های گوگولی رو دارید ،این همون مصداق به ریش ما خندیدن هست ها :

حالا این بماند ، همین عزیز دل برادر عبدالله شهبازی جون خودمون دیدید که چه قدر دل پری دارند از همه کسانی که زمینهای شیراز و خوردند و بردند و دارند به انقلاب و ارث و میراث پدر ایشون تجاوز می کنند ؟ حتما خوندید که چه دل پری هم از روح الله حسینیان دارد و اونها هم چه گیس و گیس کشی دارند با هم عبدالله شهبازی میگه حسینیان بهایی هست و بگیریدش نذارید رئیس جمهور بشه این عوضی نفوذی است بعد حسینیان جواب میده غلط کردی من خوبم ! حالا این عکسو ببینید که چه جوری لپ های هردوشون گل انداخته و حالی میکنند و عکس یادگاری با هم می اندازند ! توضیح هم بدم عکس درست برای همون ایام گیس و گیس کشی هست ! اون یکی هم آقای دوانی پدر ارجمند فاطی خانم خودمون هست میشناسید که فاطمه رجبی جون! همسر ارجمند آقای الهام و نویسنده کتاب مشهور معجزه هزاره سوم و هزاران فحش و دری وری دیگر !( البته آقای دوانی اصلا قابل قیاس با ایشون نبودند ها خدا رحمتشان کند) .

یه ذره بریم عقب تر ماجرای دادگاه غلامحسین خان کرباسچی ژان وال ژان جمهوری اسلامی رو که یادتونه ؟ چقدر همه سر کار بودیم و هر شب می نشستیم پای تلویزیون و ماجرای دادگاه رو نگاه میکردیم که محسنی خان اژه ای همین وزیر شریف اطلاعات فعلی رو عرض می کنم خدمتتان که قاضی ایشون بودند غلامحسین خان را به صلابه می کشید و درباره قرون قرون پولهای شهرداری از ایشون حساب و کتاب می خواست و پدرشو داشت می آورد و ما ملت همیشه در صحنه هم داشتیم حال می کردیم که ایول ببین چه جوری خودشون به جون خودشون افتادند بعد درست تو همون ایام بود که عروسی دختر یا پسر دقیق نمی دونم محسنی اژه ای بوده و اتفاقا غلامحسین خان کرباسچی هم دعوت بودند و جای شما خالی چه شامی هم با هم خوردند و حتما کلی هم به ریش میلیونها تماشاچی دادگاه خندیدند ماجرا وقتی جالب میشه که می گویند وقتی آقای کرباسچی وارد سالن عروسی میشه آقای اژه ای می گویند صلواتی بفرستند حضار و دوان دوان به استقبال ایشون هم می روند !

برگردیم جلو حالا و ذکر خیری هم از مدافع بی چون و چرای عدالت آقا عباس پالیزدار بکنیم که فعلا بناست و مصلحت است در زندان باشند البته تو اون جدیه (گفتنی ها) درباره این بشر کاملا نوشتم ولی آیا می دانستید که آقای پالیزدار هم بله !
بله ایشان نیز ضمن اینکه در گذشته خودشان لفت و لیس حسابی در حد بیست میلیارد تومان در شهرداری تهران انجام داده و با دختر خاله عزیزشان خانم فاطمه آجرلو در منطقه ملارد کرج در حال ساختن اردوگاه تفریحی ورزشی بوده است ! از نظر این آقای افشاگر هم هر کی با احمدی نژاد و ایادیش بد باشد دزد است و خورده و برده مثلا تو کارخانه لاستیک دنا همه دارند می خورند الا آقای حسینیان که شصت درصد سهام را دارد چرا ؟ چون او با احمدی نژاد جون هست ! واقعا دوستان تو ایران چه خبره ؟

پی نوشت :
نگاه کنید برو بکس فکر نکنید که حالا چون خود من هم اینکاره ام و افشاگری می کنم و با اومدن شهبازی و پالیزدارو غیره و غیره می ترسم دست زیاد بشه کار من از رونق بیفته ! نه اتفاقا این کار هر چی دست بیشتر توش باشه پر رونق تره تازه بورس میشه مثل یه راسته خیابون که همشون مثلا موکت فروشی دارند یا از دم کل خیابون بیل و کلنگ و فرقون می فروشند !! من اتفاقا از زیاد شدن این دست ها استقبال می کنم اونوقت مثل این حضرات مهدی جامی و اون آقاهه داریوش خان که افه شعور و معلومات میاد ولی متاسفانه فاقدشه ( طرف برداشته میل تبریک دوسال پیش منو گذاشته تو بلاگش میگه چرا خبرنامه میفرستی ؟! واقعا که!) و ... که حلقه ملکوت دارند و سفت زمینو چسبیدند ! عین اونها برمیداریم یه حلقه اینترنتی راه می اندازیم مثلا به اسم طاغوت یا یاقوت یا هر چیز دیگه بعد هی افشاگری می کنیم ! ناراحتی من از اینه که تا کی قراره تو این مملکت روز حضرات به جون هم بیفتند و شب با هم لقمه بزنند و چاق سلامتی کنند بعد چهار تا رسانه فارسی زبان خارج از کشور هم از روی جهالت و نفهمیشون و یا از روی عمد هی هورا بکشند و باریکلا باریکلا بگن و مردم هم جو گیر بشن و فکر بکنند خبریه ! نه داداش خبری نیست اینها همه سر تا پا یه کرباسند بیخود نیست که اسم غلامحسین خان کرباسچیه ! ./ یا حق

برای آزادی ایران تو خیابونها سریعا میخ بریزید !

دوستان عزیز
خوانندگان گرامی
رانندگان موتور سوار مبارز !
دوچرخه سواران غیور
ای آحاد ملت ایران
مژده مژده
کار این رژیم دیگه تمومه !ضمن بی خودی اعلام کردن فعالیت های سیاسی مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و همچنین محکومیت و البته مردودیت مثلا جنبش دانشجویان و زنان و کمپین و این حرفها که بیخودی است و عواقبی ندارد ، یعنی چی امضا کنید امضا کنید ؟ آخه تا کی بابا لامصبا باید کاری کرد کارستان ! پ
س از همه شما عاجزانه و ملتمسانه خواهشمندم برای آزادی ایران از دست رژیم دیکتاتور و نفهم و بی شعور جمهوری اسلامی تلاش کنید ! لطفا آستین ها را بالابزنید و پاشنه های کفشتان را بکشید و بعد از دیدن فیلم اقدامات لازم را انجام دهید .
مواد لازم برای آزادی ایران :
مقداری میخ چهارسو
دو بسته چسب
نمک و شکر به مقدار لازم
لطفا پس از انجام اقدامات فوق و در آستانه آزادی سریعا در بخش نظرات نتیجه را بگوئید تا ما به عنوان اپوزیسیون فهیم و دانا زود بیائیم و مصدر کار را در ایران در دست بگیریم و ایرانی فرزانه و آباد و آزاد و شکوفا و شایسته سالار را به دنیا هدیه کنیم.

به وبلاگ منم سر بزن !

عجب مکافاتی ما گیر کردیم ها قبلنا که حزب اللهی بودم هر کی تا منو می دید می گفت حاجی التماس دعا مارو هم دعا کن ، حالا هم هر کی منو می بینه میگه راستی وبلاگمو دیدی ؟ نظر یادت نره ! اینجاست که من امشب در یک تعقل زیاد شباهت عجيبی کشف کرده ام بين "حاجی ما را هم دعا کنيد" با "به وبلاگ منم سر بزن"..
حالا نظر شما چیه ؟ (این محترمانه تر همون نظر یادتون نره !)

یک اتفاق ساده !


میدونم که باور نمیکنید ولی بخدا عین حقیقته ! تا حالا چند باری شده وسط حرف زدن با دوستام و یا خانواده ام تو ایران یکهو تلفن قطع شده و بعد یکی دیگه شروع کرده به سلام و علیک و یا الو الو گفتن و خلاصه خط رو خط می افته .

پریشب هم همینجوری نشسته بودم وداشتم "کاخ الحمرا" را نگاه میکردم که تلفنم زنگ زد یکی از دوستام بود از ایران همین که داشتیم سلام علیک میکردیم و داشت حرف می زد یکهو دیدم یه خانمی گفت الو ! منم فکر کردم مادر یا خواهر دوستمه اتاق دیگه اند گوشی را برداشتند گفتم الو سلام که یکهو خانمه بی مقدمه گفت : آقا ببخشید ! یه سطل ماست کم چرب ! منم یکهو موندم چی بگم گفتم خوب ؟ که گفت : دوتا باگت و شش تا تخم مرغ و اگه دارید یه مایع ظرفشویی خارجی ! فهمیدم باز خط رو خط شده و بد جور هم قاطی شده ظاهرا طرف شماره سوپری محل و میخواسته بگیره اینجوری اشتباهی شده ! یکهو کرمم گرفت و خانم پنیر پیتزای تازه هم آوردم هان ؟ گفت : مارکش چیه ؟ موندم چی بگم مارکهارو یادم رفته بود گفتم هلندی هست وارداتیه امشب آوردیم طفلی کلی خوشحال شد و گفت خمیر پیتزا چی دارید ؟ گفتم آره یه چند تایی مونده اونم می فرستم و براتون قارچ و سوسیس هم میدم خانمه با خنده گفت شما از کجا دونستید من میخوام پیتزادرست کنم ؟ گفتم خانوم وقتی پنیر پیتزا و خمیرش رو می خواهید خوب معلومه دیگه می خواهید پیتزا درست کنید با این لیست آبگوشت که درست نمی کنند ! .
خلاصه بنده خدا کلی چیزای دیگه هم گفت از کیک صبحونه تا نوشابه خانواده و یه بسته لپه و ... خیلی سعی کردم خراب نکنم و نخندم ولی نشد و یکهو منفجر شدم از بله گفتن خانمه معلوم بود از تعجب حتما شاخ درآورده و گفتم خانوم خیلی معذرت میخوام اشتباه شده خط رو خط افتاده اینجا اصلا تهران که هیچی ایران نیست من داشتم با دوستم صحبت میکرم ! بنده خدا خانمه یه مکثی کرد و بعد خودشم خندید و هی میگفت آقا من گفتم صداتون آشنا نیست ها . جالب اینجا بود که بعد خنده شروع کرد به احوال پرسی و اینکه شما کجائید و اونجا چه می کنید و درس میخونید یا کار ؟ اوا چرا اونجا ؟ از استرالیا خبر ندارید نمی دونید چه جوری اقامت میده ؟ تو همین گیرو دار صحبت بودیم که دوباره دوستم زنگ زد و پشت خط بود گفتم خداحافظ من باید قطع کنم دوستم پشت خطه .....

اکس پارتی در لرستان !

خب به سلامتی و میمنت اکس به لرستان هم رسید و برادران غیور لر ما هم اکس ترکوندند ، صحبت درباره مضرات و معایب قرص شادی و همون اکس در پست بعدی خواهد آمد البته ولی برای آمادگی بیشتر گفتم این فیلم اعجاب انگیز و جالب را ببینید !!

آمنو !

گمان کنم این آخرین اجرای آمنو باشه اجرایی بسیار رئال و واقعتر ، آمنو پرو ! حالا اگه به اتهام توهین به مقدسات محکوم نشم ولی با این کلیپ خیلی حال کردم ! خیلی قشنگ لب خونی میکردن ، راستی کسی از گروه خشن ها کار جدیدی سراغ نداره ؟ اونها هم خوب لب خونی میکنن و اجراهاشون باحاله .

بازی بازی ، با مقدسین هم بازی !

جالب شد، شروع این وبلاگ برام سئوال بود که چطور شروعش کنم تا اینکه بهترین بهونه خودش اومد ! ، توکای مقدس یا همون توکا نیستانی باحال که خیلی با نوشته هاش حال میکنم یه بازی وبلاگی راه انداخته ،توپ ! میرای غیر مقدس هم از قضا منو دعوت کرده به این بازی ! قصه این بازی از این قراره که هر کداممان از لینک ها و دوستان وبلاگ نویسمان آنهایی را که بیشتر می خوانیمشان توصیف کنیم در چند جمله، حالا یک جمله هم شد ایراد نداره سخت نگیرید ، من البته زیاد وبلاگ میخونم یعنی یه جوری کار هر روزم این وبلاگخوانی و سایت خوانی هست که البته بد جوری بعضی وقتها اینکار تو مخ هست ! ولی بیشترین و دوست داشتنی ترین وبلاگها برام چند تای هست که اول از خود میرا شروع می کنم :میرا : دقیقا نمیدونم این میرا یعنی چه البته یادمه چند وقت پیش خودش داشت تعریف میکرد که چیه ولی چون خوابم میومدالان یادم نیست چی گفت مثل اینکه شخصیت یه کتاب بوده حالا مهم نیست میرا برای من یعنی مشتی از خروار هزار دختران سرزمین مادری ام که برای برابری و یکی شدن تلاش می کنند ، میرا یادآور روزهای تلخ و شیرین اصلاحات هم هست برای من . میرا فعال و پرکار و کنشگری خستگی ناپذیر !سهیل آصفی : سهیل از باصفاترینهاست! ، سهیل هم یکی از هزاران جوان ایرانی هست که هم باهوش هست و هم زیبا مینویسد و هم خودش دوست داشتنی است .مسافر : عطیه درس خوان ، و همچنین بچه محل و همچنین نمونه بارز یک دانشجوی موفق با وبلاگی پر از احساس و شور و شعور . عطیه یکی از نامهایی هست که در فردای ایران مایه افتخار همه ماست .سرزمین رویایی : همیشه منتظرم تا بروز کند یکی از معدود وبلاگهایی که عاشق نثرش هستم ... در حوض فیروز‌ه‌ای وجود مقدس‌ات، تنهای تنها با سایه‌ی خودم در کف حوض ...آسمان من : لیدای عزیز که وبلاگش شروع غم انگیزی داشت و هر وقت می خوانمش یاد اون روزهای تلخ می افتم اما دوستش دارم و می خوانمش لیدای مهربان از کم کارترینهاست اما وبلاگش پر از حس هست ازاونهایی هست که نمی نویسد تا آن حس غریب واون آن کذایی و معروف بیاید .زیتون : عاشق نوشته هایش هستم یکی از محبوب های وبلاگی !آخرین یادداشتهای یک چریک تنها : محسن رو دوست دارم نوشته هایش و وبلاگش را ، یاد روزهای دانشگاه ، یاد همه اون دوران غریب .یاد نسلی که سوخت !1807 : نیما نیلیان مطمئن ترین فردی که این بازی را پی نمیگیرد ! نیما اوج نبوغ اما کم کار حالا نمیخوام بگم تنبل تند تند بروز می کند اما دریغ از چند کلمه اگر نبود یوتیوب الان وبلاگ نیما مدتها بسته بود ! نیمای عزیز البته پای خوبی هست برای فیلم دیدن ازش خوشم میاد .بلاگ نوشت : بقول خود هانیه وبلاگش را دوست دارم چون مزه ته مداد جویده شده میده ، بوی پاک کن نو ، یه جوری حس دوران جوانی و نوجوانی .امشاسپدان : از بهترینهاست ، دوستش دارم چون پر از انرژی و حرفهای نگفته و تازه هست . فرناز همیشه برایم یادآور جوانان خستگی ناپذیر هست و البته چند روزیه هم نام فرناز برام یادآور لواشک ترش و خوشمزه هست ! ، راستی اسم همین وبلاگ رو هم مدیون فرناز هستم .
اما دو وبلاگ دیگر هم هست یکی
دختری از ایران و دیگری یک مردادی به نظر من مهرو و الینا از بهترین وبلاگ خوانان و پیگیران اینترنتی هستند که خدا بهشان قوت بیشتر بدهد ، این دو یار همیشگی همیشه منو شرمنده می کنند !
منم همه این عزیزان را دعوت میکنم به ادامه این بازی و اینکه زندگی هم خودش یک بازی است بازی ای که پر از برد و باخت هست خدا نکند تو بازی زندگی گیم اور بشیم !

اولین !

بسیار از همراهی شما خوشحالم ! وبلاگ گفتنی ها که شاید یکی از وبلاگهای فارسی زبانی باشد که افتخار دارد همه روز محل مراجعه بسیاری از هموطنان عزیزان هست و من نیز امیدوارم بتوانم با پشتوانه حضور شما عزیزان به قول و عهدی که به شما دادم مصمم تر شوم و مطالب آنرا بهبود بخشم ! اما خیلی حرفهارو توش نمیتونستم بزنم حرفهای دیگری نیز هست که دغدغه من بوده و مجال و جایش در گفتنی ها نمی باشد . حرفهایی که شاید به زندگی روزمره من و شخصی من نزدیکتر باشد درددلهای دوستانه و یا شاید شوخیهای روزانه اینجاست که دیگر کفگیر گفتنی های جدی به " ته دیگ " می خورد ! همین شد که از خیلی وقت پیشها تصمیم گرفته بودم وبلاگی را راه بیندازم که بتوانم حرفهای جدی را جور دیگری بزنم و اون فرشادی باشم که در گپ و گفتگوهای خصوصی هستم !
اما چند چیز :
در همین ابتدا از همه آنهایی که در معرض تیر و ترکش طنز و شوخی واقع می شوند معذرت می خواهم و اینکه عزیزان بیائید آستانه تحمل خود را بالاتر ببریم !و اینکه در ته دیگ من مثل خیلی از روزی نامه نگار ها مطلب سفارشی هم مینویسم ! شما می‌توانید همچون همیشه، پیشنهادها و سوژه های خود را برای بهبود کار ، و یا مقاله‌ها و نامه‌های خود، یا اگر توصیه‌ای‌ برای بهتر شدن وبلاگ دارید برایم بفرستید .خلاصه وری نایس و بقول وبلاگنویسان حرفه ای " وبلاگ قشنگی داری به من هم سربزن و راستی نظر فراموش نشود !"
قربونتون