دستم قهر کرده !
دستم خسته شده ، از اینکه اینهمه بهش اینهمه بی توجه بوده ام ، از اینکه وقتی انگشت کوچکش بی حس شده بود و من ماهها می دانستم و سعی می کردم به روی خودم نیاورم .
از اینکه مراقب نبودم و وقتی کوچک بودم تو آن روزهای خون و دود و باروت یکی از انگشتاش کنده شد و روی زمین افتاد ، از اینکه ....
حالا دست من ناراحت است ، قهر کرده ، درد می کند و هی دارد ناز می کند برای من .
من با همه اینها دوستش دارم ، نمی خواهم از من دور بشود .
برای دستم دعا کنید .....