کاری به کار عشق ندارم

نه
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کسی رادیگردر این زمانه دوست ندارم
انگاراین روزگار چشم ندارد من و تو رایک روزخوشحال و بی ملال ببیند
زیراهر چیز و هرکسی را
حتی اگر که یک نخ سیگاریا زهرمار باشد
از تو دریغ می کند
پس من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، دیگرکاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم
تا روزگار دیگر
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم

هیچ نظری موجود نیست: