قطب شمال و تولد تو

امروز تولد بوده است
من مطمئنم اون بالا بالاها سی و چند سال پیش امروز زنگ تفریح خدا بوده
زنگ تفريح خدا انتخاب آدم بعدی از لای اون گوله های گلی هست که اون گوشه جبرئیل درست کرده و یه فرشته دیگه هم عین نانوایی سنگکی هی خودشو تکون میده و با یه چوبی و یا یه چیز دیگه می اندازه تویکی از قطبهای دنیا
حالا کدوم قطب اون دیگه به ساده یا خشخاشی بودنش ربط داره
بماند که قطب شمال و جنوب دیگه معنا نداره
شما که نمیدونید من تازگی ها اونجا بودم دیگه گذشت اون روزها
قطب شمال الان نه پنگوئن دارد نه خرس قطبی
و قطب جنوب هم پر است از مستند سازهای علاف که از هم فيلم ميگيرند
سی و چند سال و هشت نه ماه پیش همچین شبی بارون می اومده
روزهای بارانی هم که خدا گيج گیجه ويادش میره که کی رفت زير کدام چتر
همین شد که امشب شد، تولد تو
اما خیلی اونورتر قطب شمال امشب من قطب شمال جدیدی رو توی اتاق جديدم، به يک فاصله از تخت و در و پنجره که آن را دور از چشم آموندسن يک بار وقتی کف اتاق دراز شده بودم کشف کردمش
قرار ما هم زير چتر تو توی قطب شمال من
کنار بيلبورد کوکا کولا

هیچ نظری موجود نیست: