عبور

از دو دسته آدمها (مثلا در فیلد آموزش و ورک شاپ ) حالم به هم میخوره یکی اونهایی که وقتی ازشون یک سوالی میپرسی، اونقدر قضیه رو مشکل جلوه میدهند و گیجت میکنند که حس میکنی باید این روش رو کنار بگذاری و از پسش بر نمیای و خلاصه دیگه بلند بشی بزنی بیرون و تموم دسته دوم ، اونهایی که در تعریف از کارهاشون اغراق درونی (احساس اتم شکافتن و گاها فیل هوا کردن و یا قسمتی از اندام غول رو شکستن ) دارند!
+یه قاعده و ضرب المثل کلیدی : همیشه از هر چی بدت میاد سرت میاد !
امروز رهبران این دو دسته خوردند به پست من :
اولی در هنگام رتق و فت کارهای افغانستانم
دومی در دفاع از پروژه ام و اینکه از بد روزگار نماینده یه ان.جی . او یی اونجا بود که احساس میکرد که اگر نبود الان زمین منهدم شده بود و ....
+اما اعتراف :
من از آن دسته آدمهایی هستم که اگر پایش بیفتد، مثل گوسفند سرم را می اندازم پایین و بی توجه به آدمها و نظراتشان از روی مغزشان رد می شوم ، و کله شان را انزمان درست عین خطوط نا پیوسته عابر پیاده می بینم .
+ادامه :
در دیدار رهبر دسته اول در دفتر ایساف اون هی می گفت امروز اینقدر مردن دیروز اونقدر
خطر ناکه نه نه نه نمیشه
اصلا مرزهای بین شهرها بستس
و من بعد تماشایش گفتم : اوکی مستر ! سی یو تومارو و فردا قراره برم اجازمو بگیرم !
اما رهبر دومی : من هی دارم از فواید بهداشت فردی تنظیم خانواده می گم این رهبر مونث که متاسفانه به عنوان حامی من هم درپروژه هست هی میگه لایه اوزون ! من میگم بله آقای رئیس ، تنظیم خانواده امروز نیاز اصلی کشورهای آسیانه میانه است دوباره بلند میشه میگه بله نگاه کنید اصلا میدونید این همه زباله اتمی چی میشن ؟ من خودم رفتم با قایق جلوی این کشتی ها ایستادم .......
اینجا بود که دوباره حس عبور در من زنده شد آنهم به سنگین ترین کفشم و سریعترین سرعت ....

هیچ نظری موجود نیست: