دانیال عزیز !
از دیروز که نامهات را خواندم علیرغم تمام شلوغکاری و حرف زدن و وراجیهای اداریام سکوت عجیبی در وجودم لانه کرده و تمام وقت را به تو و حرفهایت فکر میکردم .
امشب نیز برای چندمین بار در حالی که ساک سفر میبندم حرفهایت را خواندم و خواندم و چقدر دلم برای تو و آن خانه دوست داشتنیات که کم کم دارد میشود خانه سه نفری تنگ شده ، دلم برای فیلم دیدنهای شبانه و آن همه چیزهای خوشمزه روی میزتان تنگ شده .
گفته بودی باید به تو و به خودم قول بدهم و احساس کردم اینجوری بهتر میشود جواب نامهات را داد ، اینجوری خودم هم هر وقت که اینجا میآیم مدام چشمم به قولم میافتد و دیگر بهانهای هم برای فراموشیاش ندارم .
برایم از عشق ,امید و دوست داشتن و زندگی نوشته بودی و ازسرخی «خون کشتگان دل » زیبا نوشته بودی و من مثل همیشه هیچ چیز ندارم در پاسخ تو بگویم الا اینکه رضایم به رضای دوست، برایم دعا کن که سخت بدان محتاجم.
قربان تو-امیر فرشاد.