کسی که درونم فریاد می‌زند

من پی اش نرفتم,من چشم هامو بسته بودم که اتفاق افتاد..

من چشم هامو بسته بودم و تووی هراس از هر نوع عاشقانه ای دست هامو دور گردنت حلقه کرده بودم و توو سکوت منتظر حادثه ای بودم..
چشم هام بسته بود که اتفاق افتاد..و تموم اون عاشقانه ها رو کسی ساخت که من نبودم,کسی درون من,از جنس من و با قلبی که هنوز عاشق بودنو تجربه میکنه رووی تن تو موج گرفت و با هر نفست نت عاشقانه ای رو ساخت که همگام هارمونی تنت نواخته میشد..
من نبودم کسی که تووی بغل تو بعد این همه وقت به لرزه افتاد..
کسی هست درون من که این وقت ها ,دست هاشو دور بدنت حلقه میکنه گرماتو حس میکنه ,چشم هاشو میبنده و با تو سفر میکنه..کسی هست درون من که این وقت ها هر لحظه عاشق تو میشه..
کسی درون من هست که عاشقانه ای رو میسازه که من بهش پشت میکنم و پوزخند میزنم..
اینی که درون من هست,باز,هوس جای کوچیکش میون گردن و شونه های تورو کرده...

هیچ نظری موجود نیست: