‏نمایش پست‌ها با برچسب مینی مالیده. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مینی مالیده. نمایش همه پست‌ها

خواستگاری

از خودتون بیشتر بگید ! شما قبلا هم ازدواج کرده بودید ؟
- بله من قبلا شوهر یه خانوم دکتری بودم که فقط میرسوندمش مطب..!

نشست ادبی

بررسی وبلاگ‌های مینیمال فارسی با نگاهی خاص به وبلاگ ته دیگ !

زمان:  شنبه، ده  بهمن  1388
مکان: دانشکده‌ی ادبیات  دانشگاه تهران
ساعت...
هیچی بابا. حوصله‌م سر رفته بود گفتم یه خالی‌ای ببندم.

کشف نشده

وقتی تو مسابقه “ترین ها”ی جشن فارغ التحصیلیم به عنوان “کشف نشده ترین” انتخاب شدم، فهمیدم فقط من نیستم که هنوز خودمو نشناختم!!!

صبر

خيلی وقتا بايد صبر کرد تا اون جوری که میخوای بشه,خب این قبول!..
ولی اگه بدونی هيچ وقت اون جوری نميشه چی!؟

خاطره

نه لپ داره که بشه گازش گرفت نه لب داره که بتونی انگشتتو بذاری روش نه آغوش داره برای بغل چقدر سخته زندگی کردن با یه خاطره

وصیت نامه

دلم می خواد وصیتنامه بنویسم
الان مشغولشم و دارم به آخراش می نویسم ....
پی نوشت :
عزيزم بعد از مرگم لباس سياه نپوش
سياه که میپوشی زيادی جذاب ميشی ميترسم شب هفت يکی مختو بزنه
و برای هميشه از دستت بدم!

هان؟

گفتند : ظرفهای پر از اسم و صفت های پلید را از سینه بیرون بیاوریم .
و اورا بشکنیم ، اگر نتوانستیم ، آن را خالی کنیم ، تا آینه ما را همانگونه که هستیم نشان دهد !

نفس ، نفس

کاش سوت زدن بلد بودم
و جيبهای شلوارم کمی گشادتر بود و ایضا یقه تی شرت سبز او
و کسی بود که وقتی ميگويم :
Ive already told you i don have any tobacco
سرش را طوری که خيال کنی فهميده است، تکان تکان بدهد

عشق

دختر شرط میذاره: بايد ۱۰۰شب بيای زير پنجره اتاقِ من تا صبح ساز بزنی...پسر ۹۹شب ميره و شب آخر نه.

مرام

ديشب از پنجره کوچیک هواپیما فرشته مهربونو ديدم که داشت دنبال چوب جادوييش پرواز ميکرد...تو گرمای چهل درجه اقیانوس آرام عرق کرده بود و زير لب فحش ميداد...از همون بالا برام توضيح داد سومین آرزوی آخرين نفر اين بوده که تا آخر عمرش دنبال چوبش پرواز کنه و هيچوقتم بهش نرسه

۳۳

حالی دارم می کنم برا خودم که نگو ! احساس می کنم حالا حالا ها باید قدر این لحظات خوبم را بدانم که چقدر راحت و آزاد می بلاگم ! از تهديدايی که اگه اونجوری که من ميخوام ننويسی نميام بخونمت! خبری نيست. از کامنتايی که به طرز فکرت،توهين ميکنه خبری نيست. فلانی حق نداره تو وبلاگت کامنت بگذاره اگه گذاشت باید بری پاک کنی خبری نیست . دیگه کسی هم صداشو برات با عصبانیت نمی کشه حرص دارم حرص دارم هم نیست در نتیجه آدم بايد خيلی احمق باشه که دوباره راه طی شده را بره و خدای ناکرده عاشق بشه 

وبلاگ

هی فلانی وبلاگ شايد همين باشد! خاطرات پسری تنها،معجزات کافری بی دين،درد دل با دلبری زيبا ،راستی تو نمی پینگی ؟ هان فلانی چه خبر آوردی ؟ هی فلانی هر چه باشد،من نوشتن دوست ميدارم.

لرزش

اینی که میگه
I must have died alone
بیخود نمیگه... اما اونی که ميگه
And you are not me
بيخود ميگه.. . ولی از همه اینها بگذریم عزيزم من با تو به جاهايی رسيدم که هيچوقت فکرشو نميکردم... مثلا همينجا... با اون تابلوی مسخره ، ورود افراد مجرد ممنوع ...
یه پ نوشت بی ربط به موضوع : دارم کارایی میکنم که اگه وجدان داشتم بدجوری عذابم ميداد... خوبيش اينه که حداقل ميدونم تو هم عذاب نميکشی

چلمن

آخرین سانس شب جمعه تو ایرون و جمعه شب تو خارج یه سینمای وسط شهرو در نظر بگیرید تا بقیه اش رو بگم ! ، بعد دوباره یکیو در نظر بگیرید که میره جلوی گیشه و با افتخار میگه یه دونه ! بعد نگاه بلیط فروش که یه جورایی خفن نامفهومه ! یه چیزی تو مایه های خاک تو سر بی عرضت یا مثلا حیوونکی تو!



پی نوشت - افتضاح بار ترش اینه که مثلا این اتفاق در تایلند هم بیفته

۲۵

مدتیه دارم به این مقوله جهنم و بهشت و کمی هم برزخ فکرمی کنم هر چه که بیشتر فکر می کنم به این نتیجه می رسم که احتمالا بهشت اون اوایل سکنه زیبارو نداشته وگرنه آدمی که (منظورم خودِ حضرتشه!) با يه میوه سیب یا بقول یهودی ها یه شاخه گندم که نباید گول می خورده ؟ ... خدا عالمه اصلا! ولی تجربه نشون داده که وقتی تو رستوران هستی هیچ وقت هوس ساندویچ نمی کنی