دایره درک من

من خیلی بی احساسم ، من دایره درکم خیلی کوچک شده ، من زندان بودم ، من زندان را درک می کنم اما الان نه ميتوانم زندانيهاي بدهکاري که دخترهای نازک پشت کنکور دارند را درک کنم و نه دخترهای تا حالا دانشجو و های لايت شده شان را و نه طلبکارانشان را ، من دایره درکم خیلی کوچک شده ! من اصلا نمی توانم میهمانی های شب نشسنی شبهای مرخصی آقای دال را درک کنم و حتا آنقدر شعورم پائین آمده است که نمیتوانم حال اسفناک او را وقتی از مرخصی های دائمی پنج شنبه و جمعه از خانه اش به زندان می رود را درک کنم ،دارم با خودم به این نتیجه می رسم که من خیلی بی احساسم ، من دایره درکم خیلی کوچک شده ، من زندان بودم ، من زندان را درک می کنم اما الان نه ميتوانم ....
پ ن : تشابه وقايع و اسمها، به جان جفت چشام و گوشام ، صرفا اتفاقي است من نه چیزی دیده ام نه چیزی شنیده ام

هیچ نظری موجود نیست: