تنها چیزی که میدونم اینه که خیلی وقته نخوابیدم، از رو تخت بلند میشم از لای یه مشت کاغذ، خودکار، مداد، نون خشک، سس کچاپ تند و کتاب و هزار کوفت و زهرمار دیگه … موبایلمو پیدا می کنم و میزنم تو شارژ
لباسمو درآورده ودر نیاورده می شینم پای این لب تاپ لعنتی و فقط به چیزی که وسط راه یادم اومده فکر می کنم و میام پشت این وبلاگ صاحب مرده و تا میام بنویسم یکهو یادم می افته و به خودم میگم : خاک توسرت که سر هیچ کدوم حرفات نمی ایستی ! د لامصب مگه قرار نبود تا خبر مرگت نرفتی ایران این وامونده رو آپ نکنی ؟
حالا موندم بنویسم یا نه ول کنم این ته دیگ کوفتی رو که شده قبرستون خاطرات برام !
واقعا نمی دونم مغزم کار نمیکنه، حواس ندارم، این روزها دعوا میکنم با زمین و زمان ،سگی شدم که بیا و ببین به هیچکی محل نمیزارم، با همه مشکل دارم، همه رو قال میزارم، با همه لج میکنم، همه چیز یادم میره، چون از این وضعیت ناراضی ام ناراضی ام داداش می فهمی که ؟
لباسمو درآورده ودر نیاورده می شینم پای این لب تاپ لعنتی و فقط به چیزی که وسط راه یادم اومده فکر می کنم و میام پشت این وبلاگ صاحب مرده و تا میام بنویسم یکهو یادم می افته و به خودم میگم : خاک توسرت که سر هیچ کدوم حرفات نمی ایستی ! د لامصب مگه قرار نبود تا خبر مرگت نرفتی ایران این وامونده رو آپ نکنی ؟
حالا موندم بنویسم یا نه ول کنم این ته دیگ کوفتی رو که شده قبرستون خاطرات برام !
واقعا نمی دونم مغزم کار نمیکنه، حواس ندارم، این روزها دعوا میکنم با زمین و زمان ،سگی شدم که بیا و ببین به هیچکی محل نمیزارم، با همه مشکل دارم، همه رو قال میزارم، با همه لج میکنم، همه چیز یادم میره، چون از این وضعیت ناراضی ام ناراضی ام داداش می فهمی که ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر