تعریف از خود نباشه ولی هم عیدتون مبارک باشه هم اینکه باز عید شد و سرو صدای این سگ همسایه در اومده !
توی حیاط روبرویی سگی برای خودش جولان می دهد و زندگی میکند، برای خودش خوش هست دیگه و بال و گردن پخته و استخوانگرفتهی مرغ و ماهی کیلکا و کنسرو مخصوص سگ و گاها نوشیدنی های متنوع میخورد و بازی صبح و عصر و از این جور قرتیبازیهاش هم به راه هست . دوباره نزدیک بهار شدیم و این موجود افسرده شده و صدای عجیب و غریب هم از خودش بروز می دهد و مضاعف اینکه کارهای عجیبی هم می کند .
پارسال همین موقع ها بود که ظاهرا برده بودنش دکتر و جناب دکتر گفته بوده که برید براش جشن عبادت بگیرید ! بله این سگ بالغ شده و بعد از این اگر بیجفت بماند هر روز همین بساط است.
بله خلاصه چشمتان روز بد نبینه همون روزهای اول بهار بود که یک کارها کرد که بیا و ببین ! انگار نه انگار که ما آدمها سالها بالغیم و صدامان هم درنمیآید !
حالا دوباره بهار شده و ما بد بخت شدیم و باید صدا ها و کارهای عجیب و غریب این خانم سگ را که دلش هم نمیخواهد غذای بیدردسر و جای گرم و نرمش را بیخیال شود و برود توی کوچه دنبال زندگی بالغانه، تحمل کنیم که هی می آید توی حیاط و هر جور صدایی بلد هست از خودش درمی آورد.
نتیجه این حرکات و صداها البته این است که الان چند روزی است هر چی سگ و توله سگ نر از چهار تا کوچه بالاتر تا چهار کوچه پایینتر هست، اول می آیند لب دیوار ما و بعد طی مراسمی خلاصه خودشان را می رسانند به این خانم و باقی ماجرا هم که معلوم هست !
حالا ببینم چند ماه دیگر که این سگ شد مادر با هفت هشت تا بچه یکی از این سگ های نر اندازهی خرس این طرفها پیداش میشود یا نه ؟
توی حیاط روبرویی سگی برای خودش جولان می دهد و زندگی میکند، برای خودش خوش هست دیگه و بال و گردن پخته و استخوانگرفتهی مرغ و ماهی کیلکا و کنسرو مخصوص سگ و گاها نوشیدنی های متنوع میخورد و بازی صبح و عصر و از این جور قرتیبازیهاش هم به راه هست . دوباره نزدیک بهار شدیم و این موجود افسرده شده و صدای عجیب و غریب هم از خودش بروز می دهد و مضاعف اینکه کارهای عجیبی هم می کند .
پارسال همین موقع ها بود که ظاهرا برده بودنش دکتر و جناب دکتر گفته بوده که برید براش جشن عبادت بگیرید ! بله این سگ بالغ شده و بعد از این اگر بیجفت بماند هر روز همین بساط است.
بله خلاصه چشمتان روز بد نبینه همون روزهای اول بهار بود که یک کارها کرد که بیا و ببین ! انگار نه انگار که ما آدمها سالها بالغیم و صدامان هم درنمیآید !
حالا دوباره بهار شده و ما بد بخت شدیم و باید صدا ها و کارهای عجیب و غریب این خانم سگ را که دلش هم نمیخواهد غذای بیدردسر و جای گرم و نرمش را بیخیال شود و برود توی کوچه دنبال زندگی بالغانه، تحمل کنیم که هی می آید توی حیاط و هر جور صدایی بلد هست از خودش درمی آورد.
نتیجه این حرکات و صداها البته این است که الان چند روزی است هر چی سگ و توله سگ نر از چهار تا کوچه بالاتر تا چهار کوچه پایینتر هست، اول می آیند لب دیوار ما و بعد طی مراسمی خلاصه خودشان را می رسانند به این خانم و باقی ماجرا هم که معلوم هست !
حالا ببینم چند ماه دیگر که این سگ شد مادر با هفت هشت تا بچه یکی از این سگ های نر اندازهی خرس این طرفها پیداش میشود یا نه ؟