بقول آن خدا بیامرز در زندگی زخمهايی هست که ....
و این زخمها خیلی وقتها نه خوب میشود نه بدتر می شود ،همینجوری هست دیگر تازه و همیشه پر درد .
یک درد خالی خالی و این برای این غربت نیست وبخاطر نبود گرمای پدر مادرت هم نیست ، بخاطر اینکه هیچ کس را هم نداری نیست و حتی ربطی هم به هوا که ابر است و نمی بارد هم ندارد .
بخاطر نامجو هم نیست که الان دارد می خواند ؛ چراغ قریه پنهان است موجی گرم در خون بیابان است ، بیابان را، سراسر مه گرفتهست...
درد است دیگر یک درد کهنه که نگرانت می کند ، نگران آن همه دختر و پسری که درآغوش کوههای درکه ،دربند هستند و من و تو ، کم کم دارد یادمان می رود ، یادمان می رود که همین چند روز پیش ندایی نبود که شمع های کیک تولدش را فوت کند ، یادمان رفته که دیگر سهرابی نیست که جزوه های کنکورش را مرور کند و ترانه ای که خاکستر شد و مشت های گره کرده ای که گره شان یا دربند شد یا به بند باز شد ، خون هایی که ریخته شد و حتا رد و نامشان هم نماند .
واین زخمهای کهنه آنقدر در جانمان رخنه کرده که حتی یادمان می رود فریاد بزنیم خالی کنید این سلول های انفرادی را ، بس است دیگر این خیمه شب بازی های بی شرمانه.
خاموش کنید این جرثقیلهای اعدام های را . تمام کنید این شعار های نخ نما را ، بس است دیگر این همه تعفن بوی لجن گرفتیم توی این همه تملق های الکی ، حیف که دهانمان هم خشک شده و نمی توانیم تف بیندازیم توی صورت شان .
آخ که چه پستیم ما . چه خاموش . چه بی اراده ..
۱۶ نظر:
چه خاموش و چه زیبا
دپرسی داداش؟
نه فرشاد جان اشتباه نکن فراموش نشده
حالا باید بشینیم و مصر و تونس و ... را ببینیم و غبطه بخوریم به همتشان
..... چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد. چه نکوتر آنکه مرغــی ز قفـس پریده باشد ....
غم خودمون بس نیس هی یادمون بیار حالا تو هم هی فیلم هندیش کن
خوابشم دیگه نمی بینی
یه روز خوب میاد
kheili zeiba bod kheili
امان از دل زینب
:دی
ای وای بر اسیری ...
ندا سهراب ترانه
....
نه اینها فراموش نمی شوند
هوا ی دل ابريست
خیلی ملموس بود
بازم اونروزهای خوب تو راهه
heyfe ona ke bara ma raftan zire khak,sharmandeam SHARMANDE
ارسال یک نظر