حالا هر کسی هرچه دلش میخواهد بگوید، غر بزند بدو بیراه بگوید و هزار
چیز دیگر، اما من فقط عاشق اینم که سوار ماشین بشوم و بروم جلوی یکی از این دکه
های کوچولویی که همه جای دنیا هست و چهار پنج بسته سیگار وینستون بلند بخرم و همه آهنگهای
دوست داشتنیام را تو هرچند تا سی دی جا میشود بریزم و پا رو بگذارم روی گاز
ماشین و بروم!
مقصد اصلاً مهم نیست فقط بروم و آخ اگه بارون هم بیاد که دیگر عالی است.
اگه بارون بیاد شاید یک روزی تو همین حال و هوا شعر هم بگویم این را
مطمئنم و میدانم من ذاتاً شاعرم و این اصلاً مهم نیست که تا به حال یک خط شعر هم نگفتهام،
مهم این ادا و اطوارهای شاعرانه است که من همهاش را بلد هستم!
یک روزی این کار را خواهم کرد مطمئنم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر