شب سی و یکم مرداد ماه ۱۳۸۹



می‌دانم لازم نیست تو و تو و تو و اون یکی دیگه هی نصیحتم کنید و بهم بگوئید و که این کارو بکن صبر بکن و از این حرفها ! بله خودم می دانم که باید همه‌ی این‌ها را بگذرانم، خواستم بنویسم حال امشبم را، یادم بماند امشبِ 

شب سی و یکم مرداد ماه ۱۳۸۹

 شبی سخت بود و سخت !
می نویسم که یادم نرود امشب خیلی زندگی به من سخت گرفته، خسته‌ام، دلم گرفته، هرچند معنی همه‌ی این‌ها را مدت‌هاست از یاد برده‌ام ولی حدس می‌زنم این جوری که الان هستم دل‌گرفتن یا دلتنگی باشد بابت چیزهایی که مدت‌هاست به زبان نیامده.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

هر کی حرف زدن بلد نیست دلش تاول می زند، هر کس با خودش و دیگران رودربایستی واز نهفته هایش واهمه دارد دلش می گیرد ، کسی که با زندگی "سوء تفاهم" دارد غمگین است ودلتنگی می کند. نتیجۀ اخلاقی چند تا فش فش با شیشه شور بزن به دلت و با دستمال نرمی پاکش کن تا خودت را در آن ببینی