از هلند که برگشته بود داشت مثلاً برای
ما سفر پربارش را پرزنته میکرد! خوب طبیعتاً ما منتظر جاهای خوبش بودیم و آقای داماد!
مدام از گاوداریهای هلند و کشت یونجه و جو علوفه برای دام تعریف میکرد!
همینجوری که داشت از این ور و اونور سرزمین
کوچک و سرسبز هلند میگفت رسید به یک جایی که صبح و ظهر و شب بعد از علوفه به گاوها
آبجو میدهند!
بله اون هم نه یه لیوان و دو لیوان و یک
شیشه و دو شیشه اونقدر که گاوها مست پاتیل بشن! و چون حتماً گاو دارها خودش ون اینکاره
هستند و بقولی هلندی هستند و هاینکن باز یه جوری مام این کار رو تکرار میکنن که
گاوهای محترم مستی شان نه بپرد و نه خیلی پاتیل بشن و گاوبازی در بیاورن! و یک
جوری مست ازلی و ابدی! تازه در کنار آبخوریها هم یه دستگاهی هست که چند تا غلطک
داره و بله گاوهای با شخصیت مست را ماساژ هم میدهند! خلاصه هر کاری از دستشون برمیاید
انجام می دن که گاوداری کویت باشه برای اونها و خلاصه بهشون خوش بگذرد!
و این خوشگذرونی و حال و هول ادامه
داره ادامه داره تا لحظه ای که بخوان کلاً از خجالتشون در بیان و سر این گاوهای
مست لایعقل رو ببرند! .
آقای داماد با آب و تاب تعریف میکرد
و یک جوری روحانی در آخر گفت : بله خلاصه یک جوری سر این گاوها را میبرند که اصلاً
نفهمند که چی شد و کی سرشون رو بریدند خیلی ریلکس و آروم و ساکت همه به صف میشوند
و میروند که سرشون رو ببرند.
این گاوها بعد از ذبح قیمت گوشتشان چند
برابر دیگر گاوهاست و اسم گوشتشان هم هست : «واگیو».
آقای داماد داشت از دیگر مکاشفات هلندیاش
تعریف میکرد و من همینجوری تو فکر این جماعت گاوها بودم که حتماً وقتی اون لحظه
که دارن جان میدن و سر از بدنشون جدا میشه چه بسا همشون با خودش ون فکر میکنند که
«اصلاً چی شد؟»، چرا یکهو این جوری شد؟ و شباهت خیلی عجیبی بین این گاوها با خیلی
از آدمها میبینم که درسته که گوساله میآیند و گاو میروند اما اندازه این گاوها
هم نیستند که لااقل واگیو بشوند...